[Part¹⁴]❖❆𝐴 𝑚𝑎𝑔𝑖𝑐𝑎𝑙 𝑘𝑖𝑠𝑠❆❖
تو فکر بودن ک صدای بوق ی ماشینو شنیدم
ا.ت:جییییغ جیمییین مواظب باااش
دیگه هیچی نفهمیدم و سیاهی...
(سه هفته بعد)
الان سه هفتس ک جیمین تو کماس منم هنوز بستریم
حتی ۱ ثانیه ام گریم بند نمیاد
من عاشق جیمینم چجوری میتونم ۳ هفته دوریشو تحمل کنم
اگه بهوش نیاد چی؟
اون موقع دیگه منی وجود نداره
تو این فکرا بودم ک پرستار دویید سمتم خانم ا.ت
ا.ت:ب..بله
پرستار:اقای پارک بهوش اومدن
ا.ت:چ...چییی زود منو ببر پیشش
کمکم کرد و بردم اتاق جیمین
وقتی دیدمش انگار دنیارو بم برگردونده بودن
سریع بغلش کردم و باگریه
ا.ت:جیمینااا چطور دلت اومد ۳ هفته تنهام بزاری چجورییییی
جیمین:....
ا.ت:خیلی دلم واست تنگ شده بود
لبامو نزدیک لباش کردم ک سرشو برگردوند
جیمین:ب.ببخشید م..من شمارو میشناسم؟
میتونید درک کنید اون موقع چه حالی داشتم؟انگار ک قلبمو به ۱۰۰۰۰تیکه تقسیم کردن
ا.ت:ج..یمین تو چی داری میگی...
جیمین:من چیزی یادم نمیاد حتی اینکه کیم...
ا.ت:جییییغ جیمییین مواظب باااش
دیگه هیچی نفهمیدم و سیاهی...
(سه هفته بعد)
الان سه هفتس ک جیمین تو کماس منم هنوز بستریم
حتی ۱ ثانیه ام گریم بند نمیاد
من عاشق جیمینم چجوری میتونم ۳ هفته دوریشو تحمل کنم
اگه بهوش نیاد چی؟
اون موقع دیگه منی وجود نداره
تو این فکرا بودم ک پرستار دویید سمتم خانم ا.ت
ا.ت:ب..بله
پرستار:اقای پارک بهوش اومدن
ا.ت:چ...چییی زود منو ببر پیشش
کمکم کرد و بردم اتاق جیمین
وقتی دیدمش انگار دنیارو بم برگردونده بودن
سریع بغلش کردم و باگریه
ا.ت:جیمینااا چطور دلت اومد ۳ هفته تنهام بزاری چجورییییی
جیمین:....
ا.ت:خیلی دلم واست تنگ شده بود
لبامو نزدیک لباش کردم ک سرشو برگردوند
جیمین:ب.ببخشید م..من شمارو میشناسم؟
میتونید درک کنید اون موقع چه حالی داشتم؟انگار ک قلبمو به ۱۰۰۰۰تیکه تقسیم کردن
ا.ت:ج..یمین تو چی داری میگی...
جیمین:من چیزی یادم نمیاد حتی اینکه کیم...
۱۸.۰k
۱۵ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.